تک موویز

لی شی کیونگ(کای) یه بچه شهریه که همراه خانوادش وارد مدرسه ای در حومه شهر میشوند. در ابتدا برای عادت کردن و کنار اومدن با محیط جدید دچار مشکلاتی میشه اما دوستان جدیدی پیدا میکنه که بهش کمک میکنند و رفته رفته معنای جدیدی از زندگی کردن را میابد…

مونگ گونگ هوا که در گذشته یک بوکسور بوده است بعد از مرگ شوهرش تنها دخترش را رها می کند و به استخدام نیروی پلیس در می آید . او با پلیس نخبه ای به نام چا تائه جین آشنا می شود که به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده است و …

کیم مین کیو(یو سونگ هو) جوان، خوشتیپ و سهامدار یه شرکت بزرگه. او بخاطر آلرژی که به آدما داره تا حالا نتونسته با کسی دوست بشه تا اینکه با کسی که وانمود میکنه یه رباته آشنا میشه…

یوو یون هو(جونگ یونهو) میتواند با دست زدن به بقیه ذهن آنها را بخواند. این توانایی باعث بدگمانی و محتاط شدنش نسبت به آدما شده تا جایی که نمیتواند کسی را که دوستش داشته باشد، برای خود پیدا کند. تا اینکه “هان یه ری” را میبیند و متوجه تفاوت او با دیگران میشه اما بعدا متوجه شخصیت دیگرش یعنی “هان جو ری” نیز میشود!

این سریال که بر اساس یک رمان ساخته شده، داستان دونفر را بیان میکند که در اینترنت یکدیگر را ملاقات میکنند. “لی هیون یو” یه نویسنده با انگیزه است که با نام کاربری “جین” به چت با شخصی با نام کاربری “Chakhan Seupeu” که به معنای “سوپ خوب” است میپردازد کسی که آرزو داره یه روز سرآشپز غذاهای فرانسوی بشه…

داستان این درام فانتزی در مورد دو نفره که از کودکی با هم بودند و در یکسال متولد شدن اما با سرعت زمانی متفاوتی بزرگ شدن! سونگ هائه سونگ(یو جین گو) در یک اتفاق مرموز ناپدید میشه(میمیره) و بعد از گذشت 12 سال دوباره پیداش میشه با این تفاوت که هیچ تغییری در ظاهر و شخصیتش رخ نداده و مانند دوازده سال پیشش هست ولی وضعیت دوست کودکیش، جونگ جونگ وون(لی یون هه) اینجوری نیست و او حالا برای پنج ساله که توی یه رستوران کار میکنه و حالا 31 سالشه…

هونگ آئه جا (کیم هی اوک) به عنوان مجری یک کانال فروش خانگی کار میکند. او سه دختر خوب تربیت شده دارد: جی سونگ (وو هه جین)، این سونگ (لی سو کیونگ) و هه سونگ (جونگ هه سونگ). خانواده ی هونگ آئه جا و سو پان سئوک (جونگ بو سوک) و هئو ایون سوک (پارک هه می) از طریق ازدواج با هم خویشاوند هستند ....

زمانی که هابک برای پیدا کردن یه سنگ جادویی به زمین میاد از سو آه که یه روانپزشک هست میخواد تا بهش کمک کنه. خانواده سو آه برای نسل ها به خدای آب خدمت کردند اما مشکل اینجاست که خود سو آه اعتقادی به این کار نداره همه چیز وقتی جالب میشود که الهه آب ، خدای باد و خدای کوچک خودشان را نشان میدهند…

اون می وقتی یک دانش آموز دبیرستانی بوده مادر میشه و دخترش جین هی را به تنهایی بزرگ می کند. او که اکنون در دهه چهل سالگی هست، با دختر 29سالش زندگی می کند. اون می یک فیزیوتراپ و جین هی به عنوان یک افسر پلیس مشغول به کار است. این دو همیشه با هم سر و کله می زنند اما رابطه خانوادگی عمیقی دارند…

“یون هو وون” که به دنبال پیدا کردن یه شغل ثابته، متوجه میشه که ممکنه یه بیماری لاعلاج نیز داشته باشه او که حالا کاملا دلسرد و ناامید شده بالاخره توی یه شرکت استخدام میشه. “سو وو جین” که توی همون شرکت کار میکنه …