تک موویز

داستان درمورد بازرس بک هونگ سوکه که طی حادثه ای دخترشو بعد هم همسرش رو از دست میده و حالا دنبال کشف حقیقت مرگ دختره و کمی بعد می‌فهمه مرگ دخترش با به توطئه گره خورده از طرفی گزارشگر سوجی وو که دختر صاحب یه شرکت بزرگه برای کشف حقیقت به بازرس بک کمک می‌کنه اما در خلال این همکاری میفهمه شوهر خواهرش که یکی از کاندیدای اصلی ریاست جمهوریش درگیر فساد شده و حالا بین دو راهی افشای حقیقت و محافظت از خونواده اش مونده

برنامه ای رقابتی بین یک درصد دانشجویان برتر همه دانشگاه های کره که بدون هیچ کمکی و فقط با قدرت ذهن و حافظه باهم رقابت میکنن

داستانی تاریخی که در دوره دوم و سوم جنگهای گوریو و خیتان اتفاق نیفته و درمورد اینه که امپراتور گوریو هیون جونگ چطور با کمک استادش فرمانده کل ارتش گانگ گام چان مردم گوریو رو علیه حکومت خیتان متحد میکنن

به نظرتون وقتی دونفر که به واسطه کارشون و تفاوت های شخصیتی از هم متنفرن اما به واسطه یه بوسه غیر منتظره جسماشون باهم عوض میشه چه بلایی سرشون میاد؟

لی مین هو در نقش “لی یونگ سانگ” فارغ التحصیل دانشگاه MIT هست که قصد انتقام از عاملین مرگ پدرش رو داره…

این سریال داستان یک پسر دامپزشک در دوران چوسان را شنان میدهد که با پشتکار فراوان و فراز و نشیب های زیاد به مقام پزشک دربار میرسد…

این سریال درباره ی یک داستان عاشقانه ی غم انگیز بین دختر شاهزاده سویانگ و پسر کیم جانگ سو است. پسر کیم جانگ سو، سونگ یو (Park Shi hoo) ، یک مرد زیبا، بسیار عاقل و قابل احترام است . پرنسس سریونگ (Moon Chae won) ، دختر پادشاه سجو، که به عنوان شاهزاده سویانگ شناخته می شود، یک بانوی شاد و سرزنده است . او بسیار کنجکاو، شجاع و پر دل و جرات است. آن دو نفر فورا عاشق هم می شوند ، ولی بعدا متوجه میشن که پدراشون دشمن خونی همدیگه اند . در واقع این سریال نسخه کره ای فیلم رومئو و ژولیته.

لی این در زمان ولیعهدی با کانگ هی سو آشنا و کاملا مجذوب او می شود. پس از مدتی لی این پادشاه و کانگ هی سو نیز یک جاسوس می شود؛ او برای گرفتن انتقام به پادشاه نزدیک می شود…

هیون سونگ و سونگ اوک که رابطه آنها نسبت به هفت سال گذشته سرد شده، یک شب روبرو آسانسور یک متل با هم روبرو می شوند؛ هر دو با شخص دیگری همراه هستند

لی سونگ چون دانش آموز دبیرستانی با خانواده ای فقیر است. یک روز به طور اتفاقی با پیرزن مرموزی آشنا می شود که او را ترغیب به خریدن یک قاشق طلایی می کند. قاشقی که میتواند جای او را با یک فرد ثروتمندِ هم سن و سالش جابه جا کند…